خدایادیگه نمیخوام زنده باشم به حق همین شب. به خاطردروغ های که شنیدم تهمتهای که بهم زدن واهانت های که بهم کردن نامردی های که درحقم کردن* خدایا....دیگه نمیخوام زنده باشم این دردهمیشگی منه دوستی رابایدازکویرآموخت که به عشق خورشیدازدریاشدن گذشت ای آدما:اززمین تازمون دونقطه فاصله است دل هارابه جرم عاشقی اسیرزمین نکنیدکه زمونه درانتظارزمینی هاست. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-- سر گشته اي به ساحل دريا، نزديك يك صدف، سنگي فتاده ديد و گمان برد گوهر است * گوهر نبود - اگر چه - ولي در نهاد او، چيزي نهفته بود، كه مي گفت ، از سنگ بهتر است !* جان مايه اي به روشني نور، عشق، شعر، از سنگ مي دميد ! انگار دل بود ! مي تپيد ! اما چراغ آينه اش در غبار بود !* دستي بر او گشود و غبار از رخش زدود، خود را به او نمود . آئينه نيز روي خوش آشنا بديد با صدا اميد، ديده در او بست صد گونه نقش تازه از آن چهره آفريد، در سينه هر چه داشت به آن رهگذر سپرد سنگين دل، از صداقت آئينه يكه خورد ! آئينه را شكست ! بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم *** در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد *** يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت من همه محو تماشاي نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ريخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ *** يادم آيد : تو به من گفتي : از اين عشق حذر كن! لحظه اي چند بر اين آب نظر كن آب ، آئينه عشق گذران است تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا ، كه دلت با دگران است! تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن! * با تو گفتم : "حذر از عشق؟ ندانم! سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم! روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد چون كبوتر لب بام تو نشستم، تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم" باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...! *** اشكي ازشاخه فرو ريخت مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت! اشك در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد، يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه كشيدم نگسستم ، نرميدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم! بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم! زندگی یعنی بخندهرچندکه غمگینی،ببخش هرچندکه مسکینی،فراموش کن هرچندکه دلگیری همیشه میخواستم بهارباشم تادلهارابربایم اماعاقبت پاییزشدم ودل باختم. |
About![]()
سخت ترین دوراهی دوراهی بین فراموش کردن وانتظاراست گاهی کاملافراموش میکنی وبعدمیبینی بایدمنتظرمیماندی وگاهی انقدرمنتظرمیمانی که میبینی زودترازاین هابایدفراموش میکردی.دوستان تنهای من به وبلاگ دختران تنهاخوش امدید.
Archivesشهريور 1391مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 Authorsaysa Links
ساعت رومیزی ایینه ای
SpecificLinkDump
نسیم جون |