Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


alone girls

alone girls

برای خریدن عشق هرکس هرچه داشت آورد.دیوانه هیچ نداشت وگریست گمان کردندچون هیچ نداردمیگریداماهیچ کس ندانست که  قیمت عشق اشک است

+نوشته شده در سه شنبه 6 تير 1391برچسب:,ساعت2:59توسط riyana&rosita | |

 

هیچ فکرنمیکردم به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم دیگرکسی سراغم نخواهدآمدقلبم شتابان میزند.......شمارش معکوس ....برای انفجاردرسینه ام ومن تنهایی خودرادرآغوش میگیرم.

من تنهاماندم....

 

+نوشته شده در سه شنبه 6 تير 1391برچسب:,ساعت2:32توسط riyana&rosita | |

بی تودرخلوت شب ناله میکرددلم.........دل من باهرترانه ازتوخوندن گریه میکرددل من دیگه تنهاترازاین نمیشه ...........میدونی سخته برام ازتوجداشدن میدونی به دلم وعده دادم که چشمای سیاهت مال منه

+نوشته شده در یک شنبه 4 تير 1391برچسب:,ساعت16:58توسط riyana&rosita | |

یه دل میگه برم برم یه دلم می گه نرم نرم طاقت نداره دلم دلم بی توچه کنم............زین که عشقی زیباست زیباست خیلی کوچیکه دنیادنیابایادتوام هرجاهرجاترکت نکنم.

سلطان قلبم توهستی توهستی...دروازه های دلم راشکستی پیمان یاری باقلبم توبستی.............بامن چه کردی............اکنون اگرازتودورم زهرجابریاردیگرنبندم دلم راسرشارازآرزوهاوتمناای یارزیبا

+نوشته شده در یک شنبه 4 تير 1391برچسب:,ساعت15:36توسط riyana&rosita | |

سلام دوستان امیدوارم خوب باشید.

کامنت بزارین که ماهم باکامنتای نازنین شماخوشحال بشیم

 فعلا بابای

+نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت20:10توسط riyana&rosita | |

 

+نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت9:6توسط riyana&rosita | |

توبه من خندیدی ونمیدانستی من به چه دلهره سیب رااز باغچه ی همسایه دزدیدم باغبان ازپی من تنددوید سیب رادست تودید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده ازدست افتاد به خاک وتورفتی وهنوز سالهاست که درگوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم ومن اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت

من به توخندیدم چون میدانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب رادزدیدی پدرم از پی توتنددوید ونمیدانستی باغبان همسایه پدرپیرمن است من به توخندیدم تا که باخنده ی خود پاسخ عشق تورا خالصانه بدهم بغض چشمان تولیک لرزه انداخت به دستان من وسیب دندان زده ازدست من افتاد به خاک دل من گفت برو چون نمیخواست به خاطربسپارد گریه ی تلخ تورا ومن رفتم وهنوز سالهاست که درذهن من آرام آرام حیرت وبغض تو تکرار کنان میدهدآزارم ومن غرق این پندارم که چه میشد باغچه کوچک ماسیب نداشت

+نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت8:55توسط riyana&rosita | |

بارالها فراموش شدگان هرگز فراموش کنندگان رافراموش نمیکنند

+نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت8:50توسط riyana&rosita | |

برقص گویا تورانمیبینندعاشق شو گویا هرگز کسی دلت رانشکسته است وزندگی کن گویا بهشت همین جاست

+نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت8:43توسط riyana&rosita | |

اگرمیتوانستم مجازاتت کنم ازتومیخواستم به همان اندازه که دوستت دارم دوستم داشته باشی

+نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت1:48توسط riyana&rosita | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد