سر گشته اي به ساحل دريا، نزديك يك صدف، سنگي فتاده ديد و گمان برد گوهر است * گوهر نبود - اگر چه - ولي در نهاد او، چيزي نهفته بود، كه مي گفت ، از سنگ بهتر است !* جان مايه اي به روشني نور، عشق، شعر، از سنگ مي دميد ! انگار دل بود ! مي تپيد ! اما چراغ آينه اش در غبار بود !* دستي بر او گشود و غبار از رخش زدود، خود را به او نمود . آئينه نيز روي خوش آشنا بديد با صدا اميد، ديده در او بست صد گونه نقش تازه از آن چهره آفريد، در سينه هر چه داشت به آن رهگذر سپرد سنگين دل، از صداقت آئينه يكه خورد ! آئينه را شكست !
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
سخت ترین دوراهی دوراهی بین فراموش کردن وانتظاراست گاهی کاملافراموش میکنی وبعدمیبینی بایدمنتظرمیماندی وگاهی انقدرمنتظرمیمانی که میبینی زودترازاین هابایدفراموش میکردی.دوستان تنهای من به وبلاگ دختران تنهاخوش امدید.
Archivesشهريور 1391مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 Authorsaysa Links
ساعت رومیزی ایینه ای
SpecificLinkDump
نسیم جون |